به گزارش سرویس طراحی گرافیک آفام نیوز، طراح گرافیک معاصر ایرانی است. فعالیتهای او بر طراحی گرافیک از جمله طراحی پوستر، کتاب، نشانه و بهخصوص گرافیک نشر متمرکز بود. در سال ۱۳۱۹، در همدان دیده به جهان گشود. در سال ۱۳۴۵ به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و به هنر نقاشی پرداخت. پس از تحصیل، در سال ۱۳۵۰ با انتشارات سروش به همکاری پرداخت که این همکاری تا سال ۱۳۷۴ که از سازمان صدا و سیما بازنشسته شد، ادامه داشت. او در اسفندماه سال ۱۳۹۴ بر اثر بیماری درگذشت. تهرانی در زمان حیات خود هیچ نمایشگاهی برگزار نکرد. پس از درگذشت او، به مناسبت نکوداشت این طراح گرافیک پیشکسوت نمایشگاهی از گزیدۀ آثارش در موزه گرافیک ایران برپا شد.
قباد شیوا در مراسم بزرگداشت حسن فوزی تهرانی – گرافیست – گفت: برای «تهرانی» مهم نبود کسی او را بشناسد و در هیچ نمایشگاهی شرکت نمیکرد. حتی وقتی انجمن به راه افتاد و گفتم بیا عضو شو، نیامد. این ما هستیم که باید قدر او را بدانیم. دومین برنامهی برگزارشده بهمناسبت روز جهانی «گرافیک – دیزاین»، یاد فوزی تهرانی در موزه گرافیک ایران گرامی داشته شد. این مراسم توسط انجمن صنفی طراحان گرافیک و با حضور تعدادی از همنسلانش، طراحان گرافیک، اساتید و دانشجویان این رشته برگزار شد. همچنین در این مراسم، آثار جذاب و بهیادماندنی فوزی تهرانی و تعدادی از آثار همنسلان او، از گنجینهی موزهی گرافیک ایران روی دیوار قرار گرفت.
در ابتدای این برنامه، بهرام کلهرنیا به نمایندگی از هیأت مدیرهی انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، گفت: امسال در محل موزهی گرافیک ایران برای یادبود استاد و همکار ارجمندمان، فوزی حسن تهرانی و افتتاح نمایشگاهی از آثار ایشان و ثبت عکس دستهجمعی سالانه دور هم جمع شدهایم. ضمن اینکه سال گذشته دوستان بسیار عزیز و بزرگواری را از دست دادیم، مانند کمال کاملیا، هوشنگ کاظمی وعلیاصغر معصومی.
در این مراسم دربارهی تهرانی اظهار کرد: او از آداب و رسوم متداول غرب وارهیده بود، اهل مماشات با چیزهای کم ارزش نبود و بلندپرواز بود. مانند عقاب تیز پَری که همه چیز را در این خاکدان رها کرده، از سر عالم بیهیچ دغدغه گریخته، از محاسبهی سود و زیان بیحوصله، آزاده و همزمان محصور در هندسه کلاسیک فیثاغورتی که از قواعد منظم خط و سطح و نقطه پیروی میکند و همچون میثاقی به آن وفادار است. او شباهت آشکاری با ترجیعبند آثارش دارد.
وی ادامه داد: اهمیت و ارزش کارهای او وقتی بارزتر میشود که میبینیم در روند کهنه شدن شیوههای ناتورالیستی تصویرگری، گرافیک و نقاشی خود را نمیبازد و به بهانهی نوجویی و نوگرایی، فریفتهی شعبدهبازیهای هنری امروز نمیشود. مصلحتاندیشی را نمیپسندد و به فکر مقبولیت در نزد مردم نیست و از زیرکیهای متداول دوری میکند. این مختصر، گوشهای از شخصیت قلندرمآب و صوفیمنش او است.
تهرانیِ بهیادماندنی، از اینجا به بعد تو دیگر بخشی از پیشینهی هنر این مرز و بومی و آثارت میماند تا سرمشق و الگویی برای آیندگان باشد. برای آنها که بعد از تو به این عرصه میآیند، برای آنها که چون به تاریخ بعد از عصر کامپیوتر و دیجیتال رجوع کنند، به یاد آورند هنرمندان بزرگی زندگی میکردند که در قالبهای کوچک نمیگنجیدند.
ما به تهرانی میگفتیم «پاشا». از سال ۱۳۳۲ من که اطراف همدان نقاشی میکردم، نقاش و پدیدهای آنجا بود به نام مرحوم سیفالله گلپریان که در نقاشی، موسیقی و تئاتر، تبحر داشت و پدر شهرام گلپریان است. ایشان یک آتلیه آموزش نقاشی داشت. من یکی از آرزوهایم این بود که پیش ایشان بروم و تلمذ کنم. پدرم مرحوم گلپریان را دیده و گفته بود و ایشان هم قبول کرده بود که من را بپذیرد. روزی که آنجا رفتم پسر دیگری بود که خیلی با هم دوست شدیم. خانوادهاش پاشا صدایش میکردند و نه تهرانی. هنوز در دبیرستان بودیم و رفاقتمان از آن آتلیه شروع شد و چقدر خوب کار میکرد و حس بسیار قویای داشت.
او افزود: آثاری که از ایشان مانده، معرف روحیهی او است. همه آثارش از سلامت خوب و هنری برخوردارند. حالا نسلهای بعدی میآیند و میبینند چه کسانی میلیمتر و میلیمتر آمدند و این هنر را رشد دادند و ما باید قدر او را بدانیم. خانم مشیری درست گفت، برای خود او مهم نبود که کسی او را بشناسد و در هیچ نمایشگاهی شرکت نمیکرد و حتی وقتی انجمن به راه افتاد و گفتم بیا عضو شو نیامد و هرگز هم از من چیزی نخواست، ولی این ما هستیم که باید قدر او را بدانیم. تهرانی برای من هنوز زنده است.
کد خبر: ۹۷۱۰۰۴۰۲۶۵